ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
من : این آقا برام پیام گذاشته بود که خوندم !
من : رفتیم توی خونشون !
من : یه سری عکس دیدیم که خیلی حالیدیم !
من : ییهو یه اسمی دیدیم !
من : چی دیدیدم ؟ سوناتا !
من: یاد یه اتفاقی که دیده بودیم افتادیم ! ( صد در صد واقعی )
فلاش بک به ۴ سال پیش !
من : رفته بودم برای بازاریابی یه سیستم سکیوریتی که مختص فروشگاههای اتومبیل لوکس بود !
نمایشگاه چی : بفرما داداچ ! امری بود
من : با کلی اهن و مهن در حال کلاس گذاشتن و توضیح برند و محصول بودم که ! ( به علت زمان بر بودن حذف میشود )
یه آقا : وارد مغازه شد و بودن صحبت رفت پیش یکی از این فروشنده ها و چون صداش بلند بود و لهجه هم داشت جلب توجه کرد ! گفتش : آگا
آقای فروشند : جان بفرمائید ؟
یه آقا : اگا اینا چنده ؟ ( با لهجه کاملا گلیذ آذری )
آقای فروشنده : این مدل زانتیا معمولی به قیمت ۲۸۰۰۰۰۰۰ هست
یه آقا : این یچیش چنده ؟ ( باز هم با لهجه )
آقای فروشنده :این مدل تمام اتوماتیک و ۳۴۰۰۰۰۰۰ هست !
یه آقا : اها این خوبه ! از این دو تا بدید !
من : بدون خداحافظی اومدم بیرون و بقیه روز رو بخ تفریح پرداختم و رفتن به سینما !
سلام
شاهد از غیب رسید .
آره والا