ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در ورودی یک آسانسور در روز اول استخدام
من: عجله میکنم و میخوام وارد بشم
رقیب : میخواد سریع تر از من سوار بشه
من : من سوار میشم و از شیشه نگاه میکنم به یارو . میرسم در شرکت و معرفی میکنم خودم رو
منشی : مدیریت منابع انسانی تشریف نیاورند - باید صبر کنید
من : میشینم و با ژست روزنامه چهار روز پیش رو مرور میکنم
منشی : سلام آقای مدیر منابع انسانی
من: نگاه میکنم و میبینم همون رقیب در سوار شدن آسانسور جناب مدیر هست !
مدیر ( رقیب ) : بفرمائید توی دفتر
من : اطاعت
مدیر : شما آدم تند و تیزی هستید - با کاری که صبح انجام دادید - چون برای تیم فروش نیرو میخوام - شما اینجا استخدامید
حکایت و شرح حکایتی نو در وبلاگ فکر نو .... منتظر حکایت ها و نکته های زیبای شما هستم ....دوستار همیشگی شما - عمو
قربون عمو
به این می گن خوش شانسی به معنی واقعی
ممنون
حالا اگه ما بودیما
مدیر:: شما شخصیت ندارید . شما برای شرکت سمی .......
لطف کنید از جلو چشام خفه شید ....!!!!!!؟
من:: من اصلا به این کار احتیاجی ندارم .. ..! حیف که جای آقامی و گر نه............................
ههههه
ممنون که از سبک نگارشی من استفاده کردی