ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سناریو : من ۱۴ ساله بودم و پدرم هم کمردرد داشت !
پدر : پسرم ! گستاخ جان بابا بیا با این اتو بدن من رو داغ کن ! ( حوله میگذاشتم روی کمر و اتو رو روش میکشیدیم که درد کمتر بشه ! سفارش دکتر بود )
من : چشم بابا جان
پدر : قربون پسر
من : همه موارد رو آماده کردم و سئوال کردم که همه چیز مرتبه ؟
پدر : بله بابا جانم
من: یک دفعه به ذهنم رسید که خوب این اتو که لباس های چروک رو با بخار خودش نرم میکنه بگذار کمر بابا رو هم نرم کنه ! در همین لحظه بدون اینکه بگم زدم روی قسمت بخار
اتو : چون داغ بود و یک دفعه روی این حالت اومد ! بخار عجیبی همراه قطرات آب روی کمر پدر چکیده شد !
پدر : با وزن ۱۱۰ کیلو حس کردم مدیتیشن کرده و روی هوا ایستاده ! با سئوال اینکه چرا اینکاری کردی ؟
من : خواستم حال بدم!
پدر : محکم یه چک نری و مادگی زد توی صورت من
من : چرا میزنی !
پدر : خواستم حال بدم !
چند روز بعد !
دکتر : آقا جان به خاطر یک دفعه بلند شدن از روی زمین در حالت خوابیده کمر شما مهره هاش جابجا شده و باید عمل بشه !
عجب!!
(نمی گفتی نمی دیدمش چون از هیستوری فقط کامنتهایی که بازشون کرده بودم و چیزی گذاشته بودم رو باز می کردم و جوابهام رو می خوندم!)
گربانت
وااااای خدای من!!!! این حقیقته گستاخ جان؟!!!!!
بابا تو از ما هم خرابکارتری که...
مرسی که سر زدی...
متاسفانه حقیقته !
سلام
واقعی بودنش از همه چیز جالب تر بود .
خسته نباشی !!!!!!!!
خواهش میکنم
عجب !!!
تو از همون بچگی هم شاسکول و گستاخ بودی.
باباتون شاسکول بوده !
من شاید گستاخ باشم اما شاسکول نیستم
نمونه گستاخی من رو هم همون بالا دیدی