گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم

گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم

۹۴



من : وارد سلمانی میشوم

سلمانی : بفرمائید روی صندلی بشینید

من : مینشینم

سلمانی : شروع به قیچی زدن میکند

من : چه خبر آقا سلمانی

سلمانی : هیچی بابا میان و میشینن و مادر قهبه ها همش سه هزار تومن میدن !

من : ( در دل با خودم مادر قهبه هم شدیم  )  عجب !!!!




۹۳




من : بریم به گودر برسیم

همکار : هوی مردیکه گور بابای خودت !!!




۹۲



دخترک فشن در اتوبوس : هی چشمک میزنه

من : هول شدم و این طرف و اون طرف رو نیگاه میکنم

دخترک فشن در اتوبوس : از اتوبوس پیاده شد

من :  زودی به خاطرش پیاده شدم و رفتم طرفش و گفتم جونم کارم داشتی ؟

دخترک فشن در اتوبوس : در حین چشمک زدن به من میگه بی شعور مزاحم نشو

من : وای خوب تیک داری برو دکتر احمق جوون





۹۱




من : وای دیدی چی شد ؟ باز ظرف غذام یادم رفت

منزل : (تلفن زده و کاملا با محبت کلامی )  عزیزم باز که گیج بازی در آوردی و ظرف غذا یادت رفت

من : عزیزم نگران نباش نهار کوبیده میخورم به جاش گشنه نمیمونم

منزل : کوفت بخوری عزیزم !




۹۰


زن : من بچه میخوام

مرد : خوب چی کار کنم ! زوری که نیست !

زن : میخوام دیگه !

مرد : خودم بچه میشم برات !

زن : اه اه ! حالم بد شد ! خرس گنده خجالت نمیکشه !