-
۵۴
چهارشنبه 1 خرداد 1387 08:07
من : باهات حال نمیکنم مهم نیست : منم قهر میکنم و مثل بچه ها میرم ! من : تو که گفتی مهم نیست ! مهم نیست : گفتم ! اما میبینی که هست ! من : خواستم بدونی که برام مهم هستی ! مهم نیست : جدی ؟ من : بله ! حالا دختر یا پسر خوبی باش و بیا بازم اینجا ! کمی جنبه داشته باش ! در ضمن یه ایمیل هم بزن مهم نیست : چشم
-
۵۳
سهشنبه 31 اردیبهشت 1387 15:17
من : میدونی؟ یارو : نه ! باز چی شده تو گیر دادی ! یه جورائی این میدونی و شنیدی میره رو اعصابم هااا من : صابخونه جوابم کرده ! یارو : ای دهنش سرویس ! من : به چه درد من میخوره ! دهنش سرویس شه کمتر میشه اجاره من ؟ تازه هزینه تعمیر دهنش رو هم می کشه رو اجارش ! یارو : ای بابا راست میگی ها ! پس همیشه سلامت باشه ! من : همه...
-
۵۲
سهشنبه 31 اردیبهشت 1387 08:16
من : این برنامه رشید پور رو دیدید ؟ شبکه پنج ؟ شما : کدوم؟ من : همونی که شبکه تهران پخش میکنه و آدم معروف ها رو میاره و سئوال جواب میکنه شما : آها همون برنامه که از روی Opera show کپی زده ؟ من : ای بمیری ! خوب آره دیگه !!! شما : خوب حالا چطور ؟؟ چی شده باز تو داری به یه چیزی گیر میدی ! من : نه آخه یه سئوال برام پیش...
-
۵۱
دوشنبه 30 اردیبهشت 1387 13:27
من : شنیدی کی مرده : اون : نه من : میگن از اون اینکاره ها بوده خدا بیامرز ! اون : جدی ؟ من : آره بابا اون : حالا جی هستش ؟ من : اینجا رو کلیلک کن تا ببینی !
-
۵۰
دوشنبه 30 اردیبهشت 1387 08:56
من : شنیدی ؟ همکار : چی رو ؟ من : اینکه یکی از نامه های آلبرت انیشتین به خدا رو به قیمت ۴۰۴ هزار دلار فروختن؟؟!! همکار : نه بابا ؟؟؟؟ ای ول من : حالا هی این نوشته های ما رو ببین و دایورتشون کن روی تخم های مبارک ! همکار : بیا این ۲۰۰۰ تومن رو بگیر و خفه شو ! *** من : سوار تاکسی شدم ! مسافران : مجذوب شخصیت من شدند من :...
-
۴۹
یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 07:50
من : دیشب همه خیابان های تهران پریود بود ! دوستم : حالا فیروز جونتون گند زد به تیم و کردش رده دوازدهم جدول این حرف رو میزنی ! من : نه والا از اون کیسه کش هم زیاد انتظاری نیست ! دوست : پس چیه !! من : از اینکه احمق ترین آدم های این مملکت رفتن طرفدار تیم های در پیتی مثل پرسپولیس شدن اعصابم داغان میشه ! دوستم : چیه برن...
-
۴۸
شنبه 28 اردیبهشت 1387 11:45
اتفاق جالب سال گذشته بود که یکی از دوستان مهمان آمد منزل ما و کلی تعریف از منظقه - آب و هوا و ... کرد که خوش به حال شما که اینجا ساکن هستید ! حال مکالمه من : افشین جان خیلی مخلصیم داداش ! بیاید اینجا ما خوشهال میشیم ! افشین : گستاخ خوشگله ! ( منو اینطوری صدا میزنه ) آقا من حتما اینجا یه واحد آپارتمان میخرم من : داداش...
-
۴۷
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1387 13:29
اخراجی ها لینک عکس می باشد ( لطفا کلیک کنید ) نظر را فراموش نکن
-
۴۶
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1387 10:55
گل واژه های انتهای هفته تفسیر روز امریکا : پر نفوذ ترین کشور دنبا که راحت دخول میکنه چین : بزرگترین دستگاه کپی برابر اصل دنیا روسیه : مادر قحبه ترین کشور دنیا ژاپن : بهترین کشور کارگری دنیا اتریش : بهترین کشور سکس خانوادگی دنیا آلمان : متبرج ترین کشور دنیا عربستان : دبیرستان القاعده غیر انتفاعی امارات : آخ جون ترین...
-
۴۵
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 08:14
تلویزیون : تبلیغ پخش میکنه تبلیغ : ایرانسل رو نشون میده که داره میگه با قرعه کشی در فلان طرح میتونید برای برنده شدن در هواپیمای دونفره شرکت کنید ! من : اگه هواپیمای دونفره هست - پس چرا این داره سه نفر رو توش نشون میده ؟!!؟؟!!؟؟ شما هم دقت نکرده بودید ! درسته ؟؟
-
۴۴
سهشنبه 24 اردیبهشت 1387 15:13
در مجلس ختم من : آقا انشاءالله غم آخری باشه که می بینید ! داغدار : یعنی بعدی خودم بمیرم ! که غم را نبینم ؟ من : با خجالت ! آقا زنده باشید همیشه ! داغدار : پس همیشه غم می بینم !
-
۴۳
سهشنبه 24 اردیبهشت 1387 12:21
بعد از اتفاق نوشته ۳۹ من : در خیابان میگذشتم میوه فروشی : توت سفید اعلا کیلوئی ۱۵۰۰ تومان من : جدا ارزشش رو داشت الان شمشیر زن یکدست باشی ؟؟
-
۴۲
سهشنبه 24 اردیبهشت 1387 12:20
در مجلس ختم من : همه نشسته بودند که من وارد مجلس شدم مداح : داشت میخواند و مداحی میکرد ! مردم : گریه میکردند و ناراحت بودند ! مسجد : اعیانی و شیک و مد روز من : ای کاش ما هم که مردیم اینگونه مجلس بگیرند ! مردم : گریه میکردند و ناراحت بودند ! صاحب عزا : چشمانش سرخ و ناراحت ! شاید در دل خوشهال !!!! من : این مردن هم هزینه...
-
۴۱
سهشنبه 24 اردیبهشت 1387 12:11
من : دوست دارم گستاخی کنم و عکسی سلف پرتره از باسن مبارک خودم را در وبلاگ بگذارم ! اصلا این کار را نکنم که گستاخ نیستم ! تو : فزول هستی که می پرسی چرا این را گذاشتم ! دیگران : هر چه دوست دارند فکر کنند ! من : اینجا اینگونه است که من میخواهم . به نام خودم نمی نویسم که این دخالت را تحمل نکنم تو : اما باز با این سوزن مرا...
-
۴۰
سهشنبه 24 اردیبهشت 1387 08:23
در اتوبوس من : ایستاده بودم مسافران : ایستاده بودند من : به مقصد خودم رسیدم و پیاده شدم مسافران : همه نشسته بودند
-
۳۹
دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 08:19
من : رسیدم به خانه و در راه درختان توت را دیدم و طمعی کودکانه به سراغم آمد درخت : بیا تا ببخشم تو را توت تازه و سپید منزل : من که نمی آیم استاد : خسته هستم کنکوری : من که پایه ام خواهر منزل : ما هم می آییم گروه توت کنی : در نهایت شدیم سه نفر و رفتیم باغ من: در دو دقیقه اول مراسم درخت فن فیتیله پیچ را روی من اجرا کرد و...
-
۳۸
یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 18:23
یوم الکلماتی من : خسته تو : شاد منزل : حال ندار جوجه : عصبانی مدیر : نداریم
-
۳۷
شنبه 21 اردیبهشت 1387 08:22
در تاکسی سمند ساعت ۷:۰۰ صبح امروز مسافر جلوئی کنار راننده : پسر جوان ۱۸ ساله که داره با موبایلش آروم صحبت میکنه راننده : مرد ۳۵ ساله ای که صدای رادیو بلند کرده و این خانم گوینده هم مطابق معمول داره دهن اعظم حبیبی رو سرویس میکنه ! مسافر عقب پشت راننده :مردی ۵۰ ساله که خوابیده و خر خر ریزی هم میکنه و هیکلش رو انداخته...
-
۳۶
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1387 11:40
توی داروخانه من : ببخشید خانم سه تا سرلاک زحمت میکشید بدید خانم فروشنده : ۴ طعم هست من : خوب از هر کدوم یکی لطف کنید خانم : میشه ۱۲۳۵۰ تومن من : خیلی ممنون در خانه منزل : عزیزم چرا ۴ تا گرفتی ؟ من : عزیزم از هر طعمش گرفتم منزل : اینها که همشون یه طعمه ! عسل و برنج !!! من : امکان نداره ! فردا در داروخانه من: خانم...
-
۳۵
سهشنبه 17 اردیبهشت 1387 15:54
سناریو : من ۱۴ ساله بودم و پدرم هم کمردرد داشت ! پدر : پسرم ! گستاخ جان بابا بیا با این اتو بدن من رو داغ کن ! ( حوله میگذاشتم روی کمر و اتو رو روش میکشیدیم که درد کمتر بشه ! سفارش دکتر بود ) من : چشم بابا جان پدر : قربون پسر من : همه موارد رو آماده کردم و سئوال کردم که همه چیز مرتبه ؟ پدر : بله بابا جانم من: یک دفعه...
-
۳۴
سهشنبه 17 اردیبهشت 1387 14:55
یکی از همکاران درخواست رایت سی دی داره ! همکار : آقا ما بلد نیستیم یه سی دی MP3 بزن برامون که شاد باشه ! من : اطاعت همین امشب براتون آماده میکنم یک ماه بعد ! همکار : آقا این سی دی که دادی خش داره ! خش اون رو بگیر ! من : چشم نیم ساعت بعد تو اتاق من : ای داد ! من که هنوز برای این سی دی تهیه نکردم که این رو گفته ! نکنه...
-
۳۳
سهشنبه 17 اردیبهشت 1387 09:00
در ورودی یک آسانسور در روز اول استخدام من: عجله میکنم و میخوام وارد بشم رقیب : میخواد سریع تر از من سوار بشه من : من سوار میشم و از شیشه نگاه میکنم به یارو . میرسم در شرکت و معرفی میکنم خودم رو منشی : مدیریت منابع انسانی تشریف نیاورند - باید صبر کنید من : میشینم و با ژست روزنامه چهار روز پیش رو مرور میکنم منشی : سلام...
-
۳۲
دوشنبه 16 اردیبهشت 1387 10:47
سایت کاریابی ! من : ثبت نام میکنم ! با تمامی رزومه کامل ! سایت : ۸۹ تا شغل رو که در خود ایران نیاز هست برای من ارسال میکنه ! من : میگردم و یکی رو انتخاب میکنم و ایمیل می زنم سایت : ایمیل میزنه که دیروز این نیرو رو جذب کرده ! من : ایمیل رو میخونم و صوت میزنم ! خدا : صوت رو متوجه میشه و ترجمه میکنه و می فهمه فحش خار و...
-
۳۱
یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 14:23
من : نهار ندارم! چی بخورم ؟ رفیق : نهار زیاد آوردم ! من : ای ول رفیق : چاچریم! من : چی هست حالا رفیق : کشک بادمجون من : شرمنده من دوست ندارم رفیق : خیلی هم دلت بخواد من : حالا نمیخواد ! چه پررو رفیق : ببین کوفت باید بخوری ! احتمالا خوشت میاد من : مردیکه حرف دهنت رو بفهم ! رفیق : گوروپی یقه رو میگیره من : گروپی مشت رو...
-
۳۰
یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 13:12
من : میخوامت منزل : ما بیشتر !
-
۲۹
شنبه 14 اردیبهشت 1387 12:13
زنگ تلفن من : بفرمائید پدر مهربون : گستاخ جان شب میرسیم خدمت شما من : تشریف بیارید - خوشهال میشیم منزل : عزیزم شب باباتینا میان ؟ من : آره فک کنم شام بیان ! منزل : باشه پس من شام میذارم من : منم زودتر میام خونه کمکت ! ۲ ساعت بعد منزل : کیه ؟ من : عزیزم در رو باز کن منزل : ممنون که اومدی - من کارام رو کردم ! الان هم...
-
۲۸
شنبه 14 اردیبهشت 1387 12:04
در نمایشگاه بین المملی بوک تیرون ( تهران ) من : آقا من برای خرید این کتاب اینقد پول ندارم ! نمیشه تخفیف بدید ؟ فروشنده : دوست عزیز برای ما هم والا مقدوور نیست ! ۴۵ درصد تخفیف ! در همین لحظه یه نفر میاد نزدیک غرفه !!!!! یه نفر : آقا ببخشید کتاب ۴۵ سانتی متر در ۲۰ سانتی متر دارید ؟ فروشنده : چطور ؟ یه نفر : برای...
-
۲۷
شنبه 14 اردیبهشت 1387 08:37
من:سلام آقا کتاب تاریخ ایران دارید ؟ فروشنده : بله من : چند هست قیمتش ؟ فروشنده : ۲۸۰۰ تومان من : یک جلد لطف کنید *** من : سلام آقا چلو برگ سلطانی مخصوص دارید ؟ فروشنده : بله من: چند هست قیمتش ؟ فروشنده: ۷۰۰۰ تومان من: دو پرس لطف کنید
-
۲۶
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 14:01
من : وارد بلاگ اسکای میشم ! و توی کنترل پنل مدیریت چشمم به رنگ قرمز خشک میشه ! تو : میای و بی اهمیت متن رو میخونی و میری ! من : از روی رنکینگ سایت میفهمم میای ! تو : کلا عاشق خوندن مطلب دزدکی هستی !
-
۲۵
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 13:49
ماجرای واقعی ۵ سال گذشته و جمع مجردی دوستانه ! زنگ در : دلینگ دلینگ من : کیه؟ رسول : سلام گستاخ جان . آقا مراسم عروسی ما هستش و این هم کارت شما و آرمین و حمید ! من : ای ول ! آقا حتما خدمت میرسیم ! کارت اونها رو هم بده من خودم بهشون میدم رسول : بفرما . این هم کارت ! من: زنگ میزنم آرمین : بله من: آقا جمعه ساعت ۸ شب...