گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم

گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم

۸

 

 

در اتوبوس BRT

من : با نگاه به مسافری که نشسته ! الان بلند میشه و من میشینم !

مسافر : با نگاه به من ! عمرا تا آخرین ایستگاه من نشستم !

در این لحظه اتوبوس سخت ترمز میکنه

مسافر : دهان مبارک میخوره به میله جلوی صندلی و دندان میشکنه !

من : خدایا دمت گرم ! این یه جا رو حال دادی !

 

۷

 

موبایل زنگ میخوره ؟

من : بله

منزل : سلام عزیز من . کی میای خونه ؟

من : شام چی داریم ؟

منزل : من دارم میرم پارک تو اومدی یه چیزی درست کن تا من بیام !

من : حتما عزیزم !

در این لحظه دوستم وارد میشه

دوست : با کی حرف میزنی ؟

من : منزل هست داره می پرسه کی میای دلم برات تنگ شده . شام چی میخوای درست کنم ؟

 

۶

 

 

توی آبدارخونه

من : چی شده خانم آبدارچی؟

آبدارچی : والله توی فرمانیه خوردم زمین . کمرم . دلم . ک و ن م درد میکنه ( این قسمت با شرم )

من : اشکالی نداره . خدا شانس بده . آدم تو بالا شهر بخوره زمین

آبدارچی  : خاک تو سرت ( نگفت ولی از چشاش خوندم )

۵

 

 

مدیر عامل : آقا بیا نرم افزار بابیلون رو برامون نصب کن

من : چشم

مدیر عامل : چطوری کار میکنه

من : آقا رو هر کلمه انگلیسی فقط کافیه این Middle  رو بزنی

مدیر عامل : ( دکترا هم داره  میگن ) اینی که گفتی چیه ! چقدر سخته !

من : (تشریح وار ) آقا شما روی هر کلمه این دکمه وسطی رو بزن یا بنویس توی این باکس و روی GO فشار بده

مدیر عامل : آها پس بنویسم و گه ( GO ) بزنم ! ?

من : آره همون گه بزن !

۴

 

 

مدیرم : گستاخ یادت باشه این ال سی دی ۴۸ اینچ رو نبری اتاق مدیر عامل

من : چشم آقا هواسم هست

معاونت :  ( وارد اتاق میشه ) آقا هیئت مدیره  این ال سی دی رو خواسته . گستاخ برو نصبش کن

من : چشم آقا

مدیر‌: آقا همین امروز نصب کنید که ناراحت نشن مدیریت !

من : ( وقتی هر دوشون از اتاقم رفتن بیرون ) ای سگ به قبر هر چه آدم پاچه خواره برینه !