اون یکی : آقا هارد اسکترنال چنده ۸۰ گیگش ؟
من : الان که نیست ولی باکس میکنن و میدن ۱۰۰ تومن !
اون یکی دیگه : آقا میگن ۱۸۰ اومده !
من : احتمالا ۱۶۰ باشه !
اون یکی : آقا بچه ما میخواد بخره از این اسکترنالا!
من: ۱۶۰ اکسترنال با برند ماکستور یا وسترن دیجیتال با گارانتی الماس بخره !
اون یکی : موبایل رو برمیداره ! بابا اونی که خریدی چه گارانتی هست ؟
من : در تعجب که دو دقیقه پیش میخواد بود و الان شدش شد ! کی خرید ! چرا دروغ ! خوب میگفت خریده و من بهش اطلاعات میدادم . یا قبل از خرید به من میگفت اصلا !
اون یکی : بره به درک !
من : شنیدی مدیر عامل عوض شده ؟
اون : نه بابا ! خدا کنه خوب باشه !
من : آشنا هست بابا . فک کنم حسابی حال بده
اون : خوش به حالت !
سه ماه بعد
من : چرا باید اخراجم میکرد !
اون : هنوز اونجاست ! شنیدم مدیر قسمت خودش شده !
در مترو
من: آقا کمی اونطرف تر تا من بیام تو!
مسافر ۱: کاملا خشمگین ! جا هست که من نمیرم !
مسافر ۲ : سیر خورده و دهانش با من کاملا ۱۱ سانتی متر بیشتر فاصله نداره !
من : احساس میکنم یکی داره از پشت خودش رو بهم نزدیک میکنه ! برمیگردم و میبینیم !
مسافر ۳ : یکی سه برابر من هیکل داره و کیفش میخورده با باسن من !
من : تو این لحظه توی ایستگاه نگه میداره ! یکی پیاده میشه و من میتونم بشینم !
مسافر ۴ : میاد و جلوی من می ایسته ! بوی عرق افتضاح !
من : چه غلطی کردم ها با مترو اومدم !
ایستگاه آخر : صادقیه !
من : من که علم و صنعت سوار شده بودم !
ساعت : ۱۷:۰۰
همکار : بیا ببین این چاپگر چشه !
من : اومدم عزیزم
چاپگر : عمرا
همکار : کاغذ گیر کرده !
من : الان دو سوته درست میکنم !
ساعت : ۲۲:۰۰
چاپگر :
من :
نتیجه اخلاقی : باید بفرستیمش شرکت امیتاک برای تعمیر
در تاکسی ساعت ۶:۳۰ صبح
من : کنار راننده نشسته ام که راننده مسافر سوار میکند
مسافر : بعد از سوار شدن ! آقا الان یکی اینجا تصادف کرد !
راننده : جدی ؟ چی شد ؟
مسافر : با خونسردی کامل ! یه پرایدی زد بهش و بردش بیمارستان
راننده : خیلی تند میرن آقا
مسافر : بله آقا نگاه به خودت نکن که با شخصیتی
راننده : شما لطف داری ! آقا مسافر هم باید با شعور باشه که شما هستید !
من : عجب تفاهمی
مسافر : آقا من بعد از پل پیاده میشم - ۲۰۰ تومان هم تقدیم میکنه به راننده
راننده : در حال نگه داشتن - داداش شرمنده میشه ۴۵۰ تومان
مسافر : نه آقا اون ته خط هست
راننده : ما خطی هستیم ! این سوسول بازی ها رو نداریم
مسافر : پول زور میگیری مردک!
راننده : مردک خودتی الاغ بی شعور
مسافر : پیاده شو ببینم چی میگی!
در این لحظه دعوا میشود ! بعد از ۵ دقیقه
راننده : به راه افتاده و انتهای مسیر !
من : هنوز در تفاهم ایجاد شده و دشمنی ناتمام مانده تعجب کرده و صبح شنبه را آغاز کردم ! خدا تا شب رو بخیر کنه