گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم

گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم

۱۸

 

 

روز جمعه

منزل : شنبه میرم خونه مامانمینا تو هم بیا !

من : باشه ! نمیشد تو بری و شب بیام دنبالت !

منزل : نه بابا کار دارم باید یکشنبه هم برم دکتر!

من : خوب پس یک شنبه عصر میریم خونه ؟

منزل : نه عزیزم یک شنبه خونه آبجی دعوتیم !

من: بنابراین دوشنبه !

منزل : دوشنبه هم که میریم خرید و سه شنبه من با آژانس برمیگردم خونه !

من : خوب الحمدالله که سه شنبه خونه ایم !

منزل : آره خوب چهار شنبه شب خاله اینا میان ! شب میمونن و فرداش هم مامانینا میان که پیشمون باشن

من : عزیزم فکر نمیکنی که من و تو حداقل دو ساعت وقت نیاز داریم در هفته که تنها پیش هم باشیم !

منزل : خاک تو سرت پنج شنبه شب میرن و من تا خود صبح مال تو هستم

من :  ایشالا که همین برنامه بوک شده باشه و دیگه تغییر نکنه !

 

۱۷

 

 

موزیک جولیو ایگاسیاس در حال پخش - آهنگ کورازون ( قلب )

(منظور در لحظه نگارش است )

 

مدیر : گستاخ امروز جلسه ای هست که یکی از وزیران هم میاد !

من : یا پیگمبر !

راننده : آقا پائین منتظریم تا تشریف بیارید !

من : به اتفاق مدیر میریم به جلسه !

وزیر : سخنرانی میکنه و اطلاعاتی رو بیان میکنه که از لحاظ آماری از کشور امریکا و آلمان و فرانسه و ژاپن ما رو پیشرفته تر نشون میده ! و همه کف میزنن و حال میکنن

مدیر : مادر قحبه رو ببین فقط بلده خالی ببنده!

من : کی آقا وزیر ؟

وزیر : صحبت تمام میشه

مدیر : وزیر کنارش میشینه  و بهش میگه آقا خیلی مخلصیم شما چقدر عالی اطلاعات لازم رو فرمودید . ای کاش همه مثل شما اینقد خدمتگذار مردم بودن

من : در تعجب ! که چقد ساده رنگ عوض کرد!

 

 

۱۶

 

 

در افتتاحیه  یک پروژه به ظاهر ملی مهمانی دعوت کرده بودم که یکی از دوستان  بود و بنده رودربایستی داشتم با ایشون

من :  آقا خوش آمدید

دوست : خیلی ممنون گستاخ

من : تشریف بیارید اینجا در خدمتتون باشم !  (صندلی رو میکشم تا بشینن )

دوست : میشینن و مشاهده میکنن برنامه رو

من : در حین صحبت با دوست

ح.ک : این استعار موجودی خبیث هست - میاد و به من مطلبی رو میگه  ( با لهجه ترکی اراکی )

دوست : اون چی گفت ؟ گستاخ ایلدی گدی گوردی صندلی بیلمیرم دالی یوخ

من :   من حالا چطوری به دوستم بگم که این الاغ گفته که چون جا نیست دوست تو بلند شکه که مهمون های دیگه بشینن ! یعنی اینقد این آدم الاغ !

 

۱۵

 

 

شب در منزل !

منزل : فردا کیسه زباله رو ببر بیرون از خونه !

من : به روی چشم !

صبح

من: کیسه در دست !

 

ایستگاه تاکسی !

مسافری در صف : آقا این کیسه زباله شما بوش بنده رو اذیت میکنه !

من :  باز یادم رفت بندازم توی سطل آشغال و تا ایستگاه آوردمش !

مردم :

من :  در حال رفتن برای انداختن به سطل زباله !

۱۴

 

 

من : آقا قرارداد رو مشاهده کردید ؟

اون : آره ولی برام گنگ هست . باید مطالعه کنم !

من : آقا یه هفته پیش شما بمونه و بعد به من خبر بدید نظرتون رو

اون : آقا اگه درصد رو بکنی ۴۰ حله !

من : پس چرا دروغ میگی که گنگه !! ( توی دلم ) شرمنده همون ۶۰ هست و اصلا هم کم نمیشه!

اون : با این اوصاف باشه !! هر طور شما میگی ! امضا میکنه و میده به من