روز جمعه
منزل : شنبه میرم خونه مامانمینا تو هم بیا !
من : باشه ! نمیشد تو بری و شب بیام دنبالت !
منزل : نه بابا کار دارم باید یکشنبه هم برم دکتر!
من : خوب پس یک شنبه عصر میریم خونه ؟
منزل : نه عزیزم یک شنبه خونه آبجی دعوتیم !
من: بنابراین دوشنبه !
منزل : دوشنبه هم که میریم خرید و سه شنبه من با آژانس برمیگردم خونه !
من : خوب الحمدالله که سه شنبه خونه ایم !
منزل : آره خوب چهار شنبه شب خاله اینا میان ! شب میمونن و فرداش هم مامانینا میان که پیشمون باشن
من : عزیزم فکر نمیکنی که من و تو حداقل دو ساعت وقت نیاز داریم در هفته که تنها پیش هم باشیم !
منزل : خاک تو سرت پنج شنبه شب میرن و من تا خود صبح مال تو هستم
من : ایشالا که همین برنامه بوک شده باشه و دیگه تغییر نکنه !
موزیک جولیو ایگاسیاس در حال پخش - آهنگ کورازون ( قلب )
(منظور در لحظه نگارش است )
مدیر : گستاخ امروز جلسه ای هست که یکی از وزیران هم میاد !
من : یا پیگمبر !
راننده : آقا پائین منتظریم تا تشریف بیارید !
من : به اتفاق مدیر میریم به جلسه !
وزیر : سخنرانی میکنه و اطلاعاتی رو بیان میکنه که از لحاظ آماری از کشور امریکا و آلمان و فرانسه و ژاپن ما رو پیشرفته تر نشون میده ! و همه کف میزنن و حال میکنن
مدیر : مادر قحبه رو ببین فقط بلده خالی ببنده!
من : کی آقا وزیر ؟
وزیر : صحبت تمام میشه
مدیر : وزیر کنارش میشینه و بهش میگه آقا خیلی مخلصیم شما چقدر عالی اطلاعات لازم رو فرمودید . ای کاش همه مثل شما اینقد خدمتگذار مردم بودن
من : در تعجب ! که چقد ساده رنگ عوض کرد!
در افتتاحیه یک پروژه به ظاهر ملی مهمانی دعوت کرده بودم که یکی از دوستان بود و بنده رودربایستی داشتم با ایشون
من : آقا خوش آمدید
دوست : خیلی ممنون گستاخ
من : تشریف بیارید اینجا در خدمتتون باشم ! (صندلی رو میکشم تا بشینن )
دوست : میشینن و مشاهده میکنن برنامه رو
من : در حین صحبت با دوست
ح.ک : این استعار موجودی خبیث هست - میاد و به من مطلبی رو میگه ( با لهجه ترکی اراکی )
دوست : اون چی گفت ؟ گستاخ ایلدی گدی گوردی صندلی بیلمیرم دالی یوخ
من : من حالا چطوری به دوستم بگم که این الاغ گفته که چون جا نیست دوست تو بلند شکه که مهمون های دیگه بشینن ! یعنی اینقد این آدم الاغ !
شب در منزل !
منزل : فردا کیسه زباله رو ببر بیرون از خونه !
من : به روی چشم !
صبح
من: کیسه در دست !
ایستگاه تاکسی !
مسافری در صف : آقا این کیسه زباله شما بوش بنده رو اذیت میکنه !
من : باز یادم رفت بندازم توی سطل آشغال و تا ایستگاه آوردمش !
مردم :
من : در حال رفتن برای انداختن به سطل زباله !
من : آقا قرارداد رو مشاهده کردید ؟
اون : آره ولی برام گنگ هست . باید مطالعه کنم !
من : آقا یه هفته پیش شما بمونه و بعد به من خبر بدید نظرتون رو
اون : آقا اگه درصد رو بکنی ۴۰ حله !
من : پس چرا دروغ میگی که گنگه !! ( توی دلم ) شرمنده همون ۶۰ هست و اصلا هم کم نمیشه!
اون : با این اوصاف باشه !! هر طور شما میگی ! امضا میکنه و میده به من