گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم

گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم

۴۱

 

من : دوست دارم گستاخی کنم و عکسی سلف پرتره از باسن مبارک خودم را در وبلاگ بگذارم ! اصلا این کار را نکنم که گستاخ نیستم !

تو : فزول هستی که می پرسی چرا این را گذاشتم !

دیگران : هر چه دوست دارند فکر کنند !

من : اینجا اینگونه است که من میخواهم . به نام خودم نمی نویسم که این دخالت را تحمل نکنم

تو : اما باز با این سوزن مرا نیش می زنی !

ما : چرا اینقدر وارد حریم شخصی همدیگر میزنیم . کلا شخم زدن روحیات طرف مقابل در تخصص ماست . خوب چه می شود دیگر روستائی بیش نیستیم . پیشرفت هم که بکنیم . تنها در محصول است و نه در چیز دیگری ! اکنون هم محصول عوض شده و به جای سیب زمینی و ... به اعصاب و روحیه و رفتار و اعتقادات و افکار  تغییر شکل داده !

من : قاط زده ام !

۴۰

 

در اتوبوس

من : ایستاده بودم

مسافران : ایستاده بودند

من : به مقصد خودم رسیدم و پیاده شدم

مسافران : همه نشسته بودند

 

۳۹

 

من : رسیدم به خانه و در راه درختان توت را دیدم و طمعی کودکانه به سراغم آمد

درخت : بیا تا ببخشم تو را توت تازه و سپید

منزل : من که نمی آیم

استاد : خسته هستم

کنکوری : من که پایه ام

خواهر منزل : ما هم می آییم

گروه توت کنی : در نهایت شدیم سه نفر و رفتیم باغ

من: در دو دقیقه اول مراسم درخت فن فیتیله پیچ را روی من اجرا کرد  و سه امتیاز گرفت و گروه شکست خورده برگشت منزل - نهایت با نیم کیلو توت !!!

 

 

۳۸

 

یوم الکلماتی

 

من : خسته

تو :  شاد

منزل : حال ندار

جوجه : عصبانی

مدیر : نداریم

 

 

۳۷

 

 

در تاکسی سمند ساعت ۷:۰۰ صبح امروز

 

مسافر جلوئی کنار راننده : پسر جوان ۱۸ ساله که داره با موبایلش آروم صحبت میکنه

راننده :  مرد ۳۵ ساله ای که صدای رادیو بلند  کرده و این خانم گوینده هم مطابق معمول داره دهن اعظم حبیبی رو سرویس میکنه !

 

مسافر عقب پشت راننده :مردی ۵۰ ساله که خوابیده و خر خر ریزی هم میکنه و هیکلش رو انداخته سمت من

مسافر عقب پشت صندلی سمت راست : یه دختر جنیفر لوپزی که داره آهنگی از افشین ( ماچش کن ) گوش میده اما کیفش رو گذاشته بین من و خودش و کاملا هم تلاش میکنه که حتی یه مولکول از اندامش به من نخوره !

من : در وسط صندلی عقب بین این دخمله و اون پیره مرده نشستم !