گستاخی های روزانه من

گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم
گستاخی های روزانه من

گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم

۷۷





من : در حال خوردن افطار


زیر نویس  تلفیزیون : امام جعفر صادق فرموده است که در ماه مبارک رمضان باید روزه گوشت و مو و پوست و چشم گرفت .


من : امام هم گویا متخصص گوش و حلق و بینی بوده و ما خبر نداشتیم



۷۶




من : میرم یه وبلاگ و میبینم نوشته رو و لذت میبرم از اون در میام پیام بگذارم تو وبلاگ


صاحب وبلاگ : دیلیت میکنه مطلب رو


من : حالم گرفته میشه و حس بدی بهم دست میده که انگار دزدکی مطلبی رو خوندم که نباید میخوندم





۷۵



مسئول حراست :  گستاخ این فرم ارزشیابی برای پرداخت یارانه رو پر کردی ؟


من :  با ترس و لرز   درون دل گفتم نه والا


مسئول حراست : ای ول خوشم اومد تو هم فهمیدی که اینها همش خالی بندی هست


من : خیلی ممنون . نظر لطف شماست . خدا سایه شون رو کم نکنه






۷۴

من : وارد  کلاس درس میشم

همه دانشجو ها : بلند میشن و فکر میکنن که استاد من هستم

من : از خجالت آب میشم و تا آخر کلاس حس میکنم هیکل من بوی گه میده

یه نفر  : وارد کلاس میشه

همه دانشجو ها :  بی تفاوت هستند

اون یه نفر  : بسم الله میگه و درس رو شروع میکنه و همه بهت زده بهش نگاه میکنن

۷۳

مشتری :  آقای گستاخ امروز بیا شرکت  کارهای  شرکت رو هواست.

من : چشم حتما امروز بعد از ظهر میرسم خدمتتون

مشتری :  حتما ساعت ۱۹:۰۰ بیا

چشم اگه شد . اما شاید زود تر ...

مشتری : تلفن قطع شد

من : ای بابا خوب شاید زود تر بیام !!!

ساعت ۱۷:۳۰

من : زنگ در شرکت رو میزنم

شرکت :  سکوت محض و بعد از ۱۵ دقیقه درب باز میشه

مشتری :  به به آقای گستاخ  !

منشی : از اتاق میاد بیرون و سلام میکنه با لبهای کبود !!!

من : در دلم با خودم مرور میکنم  مثل اینکه لنگ های منشی بالا بوده ایشون اشتباهی گفته کارهای شرکت رو هواست !!! یا کلا کارهای شرکت همون لنگ های منشی هست !!!