گستاخی های روزانه من

گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم
گستاخی های روزانه من

گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم

۸۲



من : عزیزم سحر بیدارم کن


عزیزم  : چشم


.

.

.

عزیزم : بیدار شو گستاخ جان


من : بلند شده و دست و صورت میشورم


عزیزم : سفره رو پهن کرده و غذا کشیده برای من


من:   اوه اوه  این چرا برنجش شفته شده !! نمیخورم


عزیزم : برو گمشو بگیر بکپ !!!!!


۸۱



کودکمان   :  دلبری میکند



مهمانمان :  وای چه نی نی خوجلی !  بیا بغل من خاله



کودکمان  :  یک اس ام اس برایش میرسد که اتفاقا  ویبره هم هست .



من :  الهی بمیرم ! چه ذوقی هم کرده شما رو دیده .



مهمانمان :  بله از بوش مشخصه ذوق زدگیش



من : خوب عادت به غریبه نداره



کودکمان : میخنده و حالی میکنه که نگو و نپرس



۸۰



من : آقا  افطار بیاید خونه ما


اونا : مزاحم نمیشیم


من : نه بابا این چه حرفیه ؟  ثواب میکنید


اونا : پس می رسیم خدمتتون


من : فقط بی زحمت دو کیلو آش و دو کیلو حلیم هم بگیرید سر راه . حتما گلپایگانی باشه فقط


اونا : چشم - حتما !!!!!!


من : گفتم که ثواب میکنید





۷۹





من :  زود باش الان میریزه


اون : ای بابا صبر کن دیگه


من : ای بابا سریعتر تکون بخور


اون : من همه تلاشم رو دارم میکنم خوب نمیره تو چی کار کنم


من : عزیزم الان میریزه و کار دستم میده ها


اون : بریزه بابا خوب چی کار کنم


من : عزیزم خوب الان فقط همین کت و شلوار تمیز رو دارم


اون : میخواستی کمتر بخوری


من : بابا می چیکار کنم خوب دستشوئی راهش دور بود نشد برم


اون : بیا در هم باز شد . برو تو و خودت رو راحت کن



۷۸






من : در اتوبوس با موزیک ام پی تری در حال لذت بردن روی صندلی در دستانم یک نوشیدنی هایپ


مسافر : آقا این اتوبوس دروازه دولاب هم میره ؟؟