گستاخی های روزانه من

گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم
گستاخی های روزانه من

گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم

100+91



مادر یک لر :  وقتی داشت می رفت جبهه گفتم  نرو


یک لر بسیجی : گه نخور



100+90



اون : ما فامیلی نداریم که حمایت کنه ازمون


من : باز جای شکرش باقی هست که فامیلاتون بهتون ضربه نمیزنن , برو خداتو شکر کن




100+89



روبروی هم نشستیم


اون : ببینیم داداش تو به روح اعتقاد داری ؟


من : بله , حتی تحقیقاتی هم کردم


اون : پس تو روحت


من : 

100+88



موتوریه : خانمی بره و بیاد چند در میاد


دختره :  هم قیمت ننت در میاد



پ ن : اتفاقی در خیابان های ایران اسلامی

100+87




من : فهمیدی به سفارت انگلستان حمله کردند


اون : مگه سفارت انگلستان داشتیم ؟؟


من : خسته نباشید واقعاً