گستاخی های روزانه من

گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم
گستاخی های روزانه من

گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم

۴۳

 

 

بعد از اتفاق نوشته ۳۹

 

من : در خیابان میگذشتم

میوه فروشی : توت سفید اعلا کیلوئی ۱۵۰۰ تومان

من : جدا ارزشش رو داشت الان شمشیر زن یکدست باشی ؟؟

۴۲

 

 

در مجلس ختم

من : همه نشسته بودند که من وارد مجلس شدم

مداح : داشت میخواند و مداحی میکرد  !

مردم : گریه میکردند و ناراحت بودند !

مسجد : اعیانی و شیک و مد روز

من : ای کاش ما هم که مردیم اینگونه مجلس بگیرند !

مردم : گریه میکردند و ناراحت بودند !

صاحب عزا : چشمانش سرخ و ناراحت ! شاید در دل خوشهال !!!!

من : این مردن هم هزینه دارد ها ! خدایا پدر و مادر را نگه دار فعلا - مخارج سنگین است !

 

۴۱

 

من : دوست دارم گستاخی کنم و عکسی سلف پرتره از باسن مبارک خودم را در وبلاگ بگذارم ! اصلا این کار را نکنم که گستاخ نیستم !

تو : فزول هستی که می پرسی چرا این را گذاشتم !

دیگران : هر چه دوست دارند فکر کنند !

من : اینجا اینگونه است که من میخواهم . به نام خودم نمی نویسم که این دخالت را تحمل نکنم

تو : اما باز با این سوزن مرا نیش می زنی !

ما : چرا اینقدر وارد حریم شخصی همدیگر میزنیم . کلا شخم زدن روحیات طرف مقابل در تخصص ماست . خوب چه می شود دیگر روستائی بیش نیستیم . پیشرفت هم که بکنیم . تنها در محصول است و نه در چیز دیگری ! اکنون هم محصول عوض شده و به جای سیب زمینی و ... به اعصاب و روحیه و رفتار و اعتقادات و افکار  تغییر شکل داده !

من : قاط زده ام !

۴۰

 

در اتوبوس

من : ایستاده بودم

مسافران : ایستاده بودند

من : به مقصد خودم رسیدم و پیاده شدم

مسافران : همه نشسته بودند

 

۳۹

 

من : رسیدم به خانه و در راه درختان توت را دیدم و طمعی کودکانه به سراغم آمد

درخت : بیا تا ببخشم تو را توت تازه و سپید

منزل : من که نمی آیم

استاد : خسته هستم

کنکوری : من که پایه ام

خواهر منزل : ما هم می آییم

گروه توت کنی : در نهایت شدیم سه نفر و رفتیم باغ

من: در دو دقیقه اول مراسم درخت فن فیتیله پیچ را روی من اجرا کرد  و سه امتیاز گرفت و گروه شکست خورده برگشت منزل - نهایت با نیم کیلو توت !!!