من : این آقا برام پیام گذاشته بود که خوندم !
من : رفتیم توی خونشون !
من : یه سری عکس دیدیم که خیلی حالیدیم !
من : ییهو یه اسمی دیدیم !
من : چی دیدیدم ؟ سوناتا !
من: یاد یه اتفاقی که دیده بودیم افتادیم ! ( صد در صد واقعی )
فلاش بک به ۴ سال پیش !
من : رفته بودم برای بازاریابی یه سیستم سکیوریتی که مختص فروشگاههای اتومبیل لوکس بود !
نمایشگاه چی : بفرما داداچ ! امری بود
من : با کلی اهن و مهن در حال کلاس گذاشتن و توضیح برند و محصول بودم که ! ( به علت زمان بر بودن حذف میشود )
یه آقا : وارد مغازه شد و بودن صحبت رفت پیش یکی از این فروشنده ها و چون صداش بلند بود و لهجه هم داشت جلب توجه کرد ! گفتش : آگا
آقای فروشند : جان بفرمائید ؟
یه آقا : اگا اینا چنده ؟ ( با لهجه کاملا گلیذ آذری )
آقای فروشنده : این مدل زانتیا معمولی به قیمت ۲۸۰۰۰۰۰۰ هست
یه آقا : این یچیش چنده ؟ ( باز هم با لهجه )
آقای فروشنده :این مدل تمام اتوماتیک و ۳۴۰۰۰۰۰۰ هست !
یه آقا : اها این خوبه ! از این دو تا بدید !
من : بدون خداحافظی اومدم بیرون و بقیه روز رو بخ تفریح پرداختم و رفتن به سینما !
روز جمعه
منزل : شنبه میرم خونه مامانمینا تو هم بیا !
من : باشه ! نمیشد تو بری و شب بیام دنبالت !
منزل : نه بابا کار دارم باید یکشنبه هم برم دکتر!
من : خوب پس یک شنبه عصر میریم خونه ؟
منزل : نه عزیزم یک شنبه خونه آبجی دعوتیم !
من: بنابراین دوشنبه !
منزل : دوشنبه هم که میریم خرید و سه شنبه من با آژانس برمیگردم خونه !
من : خوب الحمدالله که سه شنبه خونه ایم !
منزل : آره خوب چهار شنبه شب خاله اینا میان ! شب میمونن و فرداش هم مامانینا میان که پیشمون باشن
من : عزیزم فکر نمیکنی که من و تو حداقل دو ساعت وقت نیاز داریم در هفته که تنها پیش هم باشیم !
منزل : خاک تو سرت پنج شنبه شب میرن و من تا خود صبح مال تو هستم
من : ایشالا که همین برنامه بوک شده باشه و دیگه تغییر نکنه !
موزیک جولیو ایگاسیاس در حال پخش - آهنگ کورازون ( قلب )
(منظور در لحظه نگارش است )
مدیر : گستاخ امروز جلسه ای هست که یکی از وزیران هم میاد !
من : یا پیگمبر !
راننده : آقا پائین منتظریم تا تشریف بیارید !
من : به اتفاق مدیر میریم به جلسه !
وزیر : سخنرانی میکنه و اطلاعاتی رو بیان میکنه که از لحاظ آماری از کشور امریکا و آلمان و فرانسه و ژاپن ما رو پیشرفته تر نشون میده ! و همه کف میزنن و حال میکنن
مدیر : مادر قحبه رو ببین فقط بلده خالی ببنده!
من : کی آقا وزیر ؟
وزیر : صحبت تمام میشه
مدیر : وزیر کنارش میشینه و بهش میگه آقا خیلی مخلصیم شما چقدر عالی اطلاعات لازم رو فرمودید . ای کاش همه مثل شما اینقد خدمتگذار مردم بودن
من : در تعجب ! که چقد ساده رنگ عوض کرد!
در افتتاحیه یک پروژه به ظاهر ملی مهمانی دعوت کرده بودم که یکی از دوستان بود و بنده رودربایستی داشتم با ایشون
من : آقا خوش آمدید
دوست : خیلی ممنون گستاخ
من : تشریف بیارید اینجا در خدمتتون باشم ! (صندلی رو میکشم تا بشینن )
دوست : میشینن و مشاهده میکنن برنامه رو
من : در حین صحبت با دوست
ح.ک : این استعار موجودی خبیث هست - میاد و به من مطلبی رو میگه ( با لهجه ترکی اراکی )
دوست : اون چی گفت ؟ گستاخ ایلدی گدی گوردی صندلی بیلمیرم دالی یوخ
من : من حالا چطوری به دوستم بگم که این الاغ گفته که چون جا نیست دوست تو بلند شکه که مهمون های دیگه بشینن ! یعنی اینقد این آدم الاغ !
شب در منزل !
منزل : فردا کیسه زباله رو ببر بیرون از خونه !
من : به روی چشم !
صبح
من: کیسه در دست !
ایستگاه تاکسی !
مسافری در صف : آقا این کیسه زباله شما بوش بنده رو اذیت میکنه !
من : باز یادم رفت بندازم توی سطل آشغال و تا ایستگاه آوردمش !
مردم :
من : در حال رفتن برای انداختن به سطل زباله !