گستاخی های روزانه من

گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم
گستاخی های روزانه من

گستاخی های روزانه من

از روزم می نویسم

۱۹

 

 

من : این آقا برام پیام گذاشته بود که خوندم !

من : رفتیم توی خونشون !

من : یه سری عکس دیدیم که خیلی حالیدیم !

من : ییهو یه اسمی دیدیم !

من : چی دیدیدم ؟   سوناتا !

من: یاد یه اتفاقی که دیده بودیم افتادیم ! ( صد در صد واقعی )

 

فلاش بک به ۴ سال پیش !

من : رفته بودم برای بازاریابی یه سیستم سکیوریتی که مختص فروشگاههای اتومبیل لوکس بود !

نمایشگاه چی : بفرما داداچ ! امری بود

من : با کلی اهن و مهن در حال کلاس گذاشتن و توضیح برند و محصول بودم که ! ( به علت زمان بر بودن حذف میشود )

یه آقا :  وارد مغازه شد و بودن صحبت رفت پیش یکی از این فروشنده ها و  چون صداش بلند بود و لهجه هم داشت جلب توجه کرد ! گفتش  : آگا

آقای فروشند : جان بفرمائید ؟

یه آقا : اگا اینا چنده ؟ ( با لهجه کاملا گلیذ آذری )

آقای فروشنده : این مدل زانتیا معمولی به قیمت ۲۸۰۰۰۰۰۰ هست

یه آقا : این یچیش چنده ؟ ( باز هم با لهجه )

آقای فروشنده :این مدل تمام اتوماتیک و ۳۴۰۰۰۰۰۰ هست !

یه آقا  : اها این خوبه ! از این دو تا بدید !

من : بدون خداحافظی اومدم بیرون و بقیه روز رو بخ تفریح پرداختم و رفتن به سینما !

 

 

۱۸

 

 

روز جمعه

منزل : شنبه میرم خونه مامانمینا تو هم بیا !

من : باشه ! نمیشد تو بری و شب بیام دنبالت !

منزل : نه بابا کار دارم باید یکشنبه هم برم دکتر!

من : خوب پس یک شنبه عصر میریم خونه ؟

منزل : نه عزیزم یک شنبه خونه آبجی دعوتیم !

من: بنابراین دوشنبه !

منزل : دوشنبه هم که میریم خرید و سه شنبه من با آژانس برمیگردم خونه !

من : خوب الحمدالله که سه شنبه خونه ایم !

منزل : آره خوب چهار شنبه شب خاله اینا میان ! شب میمونن و فرداش هم مامانینا میان که پیشمون باشن

من : عزیزم فکر نمیکنی که من و تو حداقل دو ساعت وقت نیاز داریم در هفته که تنها پیش هم باشیم !

منزل : خاک تو سرت پنج شنبه شب میرن و من تا خود صبح مال تو هستم

من :  ایشالا که همین برنامه بوک شده باشه و دیگه تغییر نکنه !

 

۱۷

 

 

موزیک جولیو ایگاسیاس در حال پخش - آهنگ کورازون ( قلب )

(منظور در لحظه نگارش است )

 

مدیر : گستاخ امروز جلسه ای هست که یکی از وزیران هم میاد !

من : یا پیگمبر !

راننده : آقا پائین منتظریم تا تشریف بیارید !

من : به اتفاق مدیر میریم به جلسه !

وزیر : سخنرانی میکنه و اطلاعاتی رو بیان میکنه که از لحاظ آماری از کشور امریکا و آلمان و فرانسه و ژاپن ما رو پیشرفته تر نشون میده ! و همه کف میزنن و حال میکنن

مدیر : مادر قحبه رو ببین فقط بلده خالی ببنده!

من : کی آقا وزیر ؟

وزیر : صحبت تمام میشه

مدیر : وزیر کنارش میشینه  و بهش میگه آقا خیلی مخلصیم شما چقدر عالی اطلاعات لازم رو فرمودید . ای کاش همه مثل شما اینقد خدمتگذار مردم بودن

من : در تعجب ! که چقد ساده رنگ عوض کرد!

 

 

۱۶

 

 

در افتتاحیه  یک پروژه به ظاهر ملی مهمانی دعوت کرده بودم که یکی از دوستان  بود و بنده رودربایستی داشتم با ایشون

من :  آقا خوش آمدید

دوست : خیلی ممنون گستاخ

من : تشریف بیارید اینجا در خدمتتون باشم !  (صندلی رو میکشم تا بشینن )

دوست : میشینن و مشاهده میکنن برنامه رو

من : در حین صحبت با دوست

ح.ک : این استعار موجودی خبیث هست - میاد و به من مطلبی رو میگه  ( با لهجه ترکی اراکی )

دوست : اون چی گفت ؟ گستاخ ایلدی گدی گوردی صندلی بیلمیرم دالی یوخ

من :   من حالا چطوری به دوستم بگم که این الاغ گفته که چون جا نیست دوست تو بلند شکه که مهمون های دیگه بشینن ! یعنی اینقد این آدم الاغ !

 

۱۵

 

 

شب در منزل !

منزل : فردا کیسه زباله رو ببر بیرون از خونه !

من : به روی چشم !

صبح

من: کیسه در دست !

 

ایستگاه تاکسی !

مسافری در صف : آقا این کیسه زباله شما بوش بنده رو اذیت میکنه !

من :  باز یادم رفت بندازم توی سطل آشغال و تا ایستگاه آوردمش !

مردم :

من :  در حال رفتن برای انداختن به سطل زباله !