-
۸۴
پنجشنبه 25 مهر 1387 13:43
من : سلام تو : سلام من : کمکم میکنی تو : عزیزم میکنم من : فکر کردم کمکم کردی تو : من که گفتم فقط میکنم من: حالا که اینطوری شد چی کار کنم تو : بهتر بابا راحت شدی من: یعنی چی ؟ تو : بعضی روزها بیا تا با دوستام هستیم بازم کمکت کنیم . پول هم توش هست من : می ترسم تو : ترس نداره . عادت میکنی من : باشه تو: الان چی کار میکنی...
-
۸۳
یکشنبه 7 مهر 1387 19:04
آقا : جلو یا عقب خانم : عقب آقا : میخوری ؟ خانم : بله آقا : بازش کن بریزم توش خانم : بیا آقا : چرب نمیکنی ؟ خانم : چرب که میشه بهم حال نمیده دوست ندارم مرد : منم بهم حال نمیده خانم : شما آقایون که چرب دوست دارید ؟ مرد : خوب ما فرق داریم آبجی !! نگران نباشید مکالمه مسئول آشپزخانه دانشگاه بود و جلو منظور ظرف کباب و عقبی...
-
۸۲
سهشنبه 19 شهریور 1387 15:03
من : عزیزم سحر بیدارم کن عزیزم : چشم . . . عزیزم : بیدار شو گستاخ جان من : بلند شده و دست و صورت میشورم عزیزم : سفره رو پهن کرده و غذا کشیده برای من من: اوه اوه این چرا برنجش شفته شده !! نمیخورم عزیزم : برو گمشو بگیر بکپ !!!!!
-
۸۱
دوشنبه 18 شهریور 1387 09:41
کودکمان : دلبری میکند مهمانمان : وای چه نی نی خوجلی ! بیا بغل من خاله کودکمان : یک اس ام اس برایش میرسد که اتفاقا ویبره هم هست . من : الهی بمیرم ! چه ذوقی هم کرده شما رو دیده . مهمانمان : بله از بوش مشخصه ذوق زدگیش من : خوب عادت به غریبه نداره کودکمان : میخنده و حالی میکنه که نگو و نپرس
-
۸۰
پنجشنبه 14 شهریور 1387 16:01
من : آقا افطار بیاید خونه ما اونا : مزاحم نمیشیم من : نه بابا این چه حرفیه ؟ ثواب میکنید اونا : پس می رسیم خدمتتون من : فقط بی زحمت دو کیلو آش و دو کیلو حلیم هم بگیرید سر راه . حتما گلپایگانی باشه فقط اونا : چشم - حتما !!!!!! من : گفتم که ثواب میکنید
-
۷۹
پنجشنبه 14 شهریور 1387 14:33
من : زود باش الان میریزه اون : ای بابا صبر کن دیگه من : ای بابا سریعتر تکون بخور اون : من همه تلاشم رو دارم میکنم خوب نمیره تو چی کار کنم من : عزیزم الان میریزه و کار دستم میده ها اون : بریزه بابا خوب چی کار کنم من : عزیزم خوب الان فقط همین کت و شلوار تمیز رو دارم اون : میخواستی کمتر بخوری من : بابا می چیکار کنم خوب...
-
۷۸
سهشنبه 12 شهریور 1387 14:51
من : در اتوبوس با موزیک ام پی تری در حال لذت بردن روی صندلی در دستانم یک نوشیدنی هایپ مسافر : آقا این اتوبوس دروازه دولاب هم میره ؟؟
-
۷۷
سهشنبه 12 شهریور 1387 08:42
من : در حال خوردن افطار زیر نویس تلفیزیون : امام جعفر صادق فرموده است که در ماه مبارک رمضان باید روزه گوشت و مو و پوست و چشم گرفت . من : امام هم گویا متخصص گوش و حلق و بینی بوده و ما خبر نداشتیم
-
۷۶
دوشنبه 11 شهریور 1387 19:53
من : میرم یه وبلاگ و میبینم نوشته رو و لذت میبرم از اون در میام پیام بگذارم تو وبلاگ صاحب وبلاگ : دیلیت میکنه مطلب رو من : حالم گرفته میشه و حس بدی بهم دست میده که انگار دزدکی مطلبی رو خوندم که نباید میخوندم
-
۷۵
دوشنبه 11 شهریور 1387 10:44
مسئول حراست : گستاخ این فرم ارزشیابی برای پرداخت یارانه رو پر کردی ؟ من : با ترس و لرز درون دل گفتم نه والا مسئول حراست : ای ول خوشم اومد تو هم فهمیدی که اینها همش خالی بندی هست من : خیلی ممنون . نظر لطف شماست . خدا سایه شون رو کم نکنه
-
۷۴
شنبه 9 شهریور 1387 19:15
من : وارد کلاس درس میشم همه دانشجو ها : بلند میشن و فکر میکنن که استاد من هستم من : از خجالت آب میشم و تا آخر کلاس حس میکنم هیکل من بوی گه میده یه نفر : وارد کلاس میشه همه دانشجو ها : بی تفاوت هستند اون یه نفر : بسم الله میگه و درس رو شروع میکنه و همه بهت زده بهش نگاه میکنن
-
۷۳
شنبه 9 شهریور 1387 19:11
مشتری : آقای گستاخ امروز بیا شرکت کارهای شرکت رو هواست. من : چشم حتما امروز بعد از ظهر میرسم خدمتتون مشتری : حتما ساعت ۱۹:۰۰ بیا چشم اگه شد . اما شاید زود تر ... مشتری : تلفن قطع شد من : ای بابا خوب شاید زود تر بیام !!! ساعت ۱۷:۳۰ من : زنگ در شرکت رو میزنم شرکت : سکوت محض و بعد از ۱۵ دقیقه درب باز میشه مشتری : به به...
-
۷۲
پنجشنبه 7 شهریور 1387 14:29
فروشنده : گوشی من رو می خری ؟ من : خر خودتی اما اشکالی نداره می خرم فروشنده : دیدی گفتی خری , حالا چند تا میخری من : من 100 چوق میخرم فروشنده : مال تو من : ممنون من : آقا این رو من خریدم یکی دیگه : خوب خریدی سئوال : در اینجا خر را پیدا کنید ؟؟ جواب را شما بدهید !!!
-
۷۱
چهارشنبه 30 مرداد 1387 08:30
تو قایقرانی اگه مدال نیاوردیم فدای سرت توی جوودو اگه مدال نیاوردیم فدای سرت توی بوکس اگه مدال نیاوردیم فدای سرت توی بسکتبال اگه مدال نیاوردیم فدای سرت توی شنا اگه مدال نیاوردیم فدای سرت توی پرتاب دیسک اگه مدال نیاوردیم فدای سرت توی کشتی فرنگی اگه مدال نیاوردیم فدای سرت توی تکواندو اگه مدال نیاوردیم فدای سرت توی وزنه...
-
۷۰
دوشنبه 31 تیر 1387 08:12
دختر عمه ای دارم که ۱۵ سال ندیده بودم دختر عمه :وای این همون گستاخ کوچولو هستش که اینقد بزرگ شده ! جعفر ببین این رو یه ریزه بود . من رو یادت میاد گستاخ جون ! گستاخ : آره تو همونی هستی که قبل که من رو میدید میگفتی وای شومبولت رو بخورم دختر عمه : وای ! خدا مرگم بده لازم به توضیح است که این جعفر نامزد ایشون است !
-
۶۹
پنجشنبه 13 تیر 1387 09:31
من : در راه رو دارم میرم بالا زن همسایه : با لباس خواب جلوی در خونشون من : در دل خدا رو ستایش میکنم به خاطر این همه سلیقه که برای هیکل این زن به کار برده ( در دلم ) زن همسایه : لخت میام جلوت که حال تو رو بگیرم با اون ریش هات ( در دلش ) مجموعه گفتگوی شروع روز در دلمان و دلش
-
۶۸
پنجشنبه 6 تیر 1387 14:29
من : شب سکسی تر از هر شب تو : خسته تر از هر شب ما : این شده زندگی دیگران : حسرت به همین زندگی
-
۶۷
سهشنبه 4 تیر 1387 08:37
من : نوبنیاد تاکسی : بیا بالا من : مسیر بعدی تون کجاست ؟ راننده : هفت تیر من : ای ول راننده : تلفنش زنگ میزنه ! و یکدفعه شروع میکنه به گریه کردن و ماشین رو نگه میداره من: چند ثانیه صبر میکنم و کرایه رو میگذارم روی صندلی و پیاده میشم . حالا کجا هستم وسط اتوبان بابائی که هیچ کسی ماشین نگه نمیداره ! شروع میکنم به پیاده...
-
۶۶
یکشنبه 2 تیر 1387 08:47
روزنامه همشهری : رئیس جمهوری با اشاره به سفر چندی پیش خود به عراق و یادآوری اینکه حاضر نشده در سفر عراق در منطقه تحت کنترل امریکایی ها ( منطقه خضر) اقامت گزیند ٬ گفت: بر اساس اطلاعات موثق ٬ دشمنان طرح ربودن و ترور خادم ملت را در سفر به عراق برنامه ریزی کرده بودند که به فضل الهی با تغییر یک دو برنامه ! در اراده و تصمیم...
-
۶۵
شنبه 1 تیر 1387 16:09
من : فیش حقوقی را میبینم و متعجبانه مشاهده میکنم که یک میلیون ریال کسر گردیده و به مدیرم اطلاع می دهم مدیر : به مدیر خود مرا فوروارد میکند مدیر مدیرم : او نیز مرا به معاونت فورمارد میکند معاونت : او در نهایت من را به تخمان مبارک دایورت میکند . داستان ! در سیستم حسابداری سندی باز بود که اینجانب یک میلیون ریال وجه رایج...
-
۶۴
چهارشنبه 29 خرداد 1387 18:01
در توالتی این نوشته را دیدیم نویسنده : دختر ها همشون عوضی هشتند جواب دهنده : معلومه روی خواهرت مطالعه خوبی داشتی ! من : ای وای دنیا چقدر چثیف شده ها ! لطفا با لحجه ترکی بخونید ! ترکی : گد بابا گوپوقلی ! من : لطفا برام ترجمه کنید ! راستی اینم بخونید من : خیلی سرم شلوغه استاد : lo soo پ ن : یکی ترجمه کند !! زبان...
-
۶۳
یکشنبه 26 خرداد 1387 08:42
اطلاعیه گستاخ مهربان وبلاگی را افتتاح کرده به اسم نقدی گستاخانه و از همه کسانی که تمایل در همکاری در نوشتن دارند درخواست همکاری می نماید . آدرس وبلاگ مذکور : www.blink.blogsky.com خبرم کنید !
-
۶۲
شنبه 25 خرداد 1387 12:59
در باب مراسم پرشین بلاگ من : مدیریت محترم پرشین بلاگ برای روز جشن دوست داریم در کنار شما باشیم مدیریت : برای شما یه شماره تلفن ارسال شده که باید تماس بگیرید و خبر بدید تا هماهنگی بشه باهاتون من : چشم . ـــــــــــــــ من : شما رو رو گرفتم و گوشی زنگ خورد مسئول : بفرمائید من : طبق هماهنگی قرار شد به شما زنگ بزنم . برای...
-
۶۱
سهشنبه 21 خرداد 1387 13:08
من : میگم بی معرفت هستی و نیومدی حالت رو بگیرم ! میگه : زرنگ هستم و فرار کردم من : میگم بابا دو تا گفتی خوب چها رتا هم بشنو میگه : از کجا میدونی که نشنیدم ! من : پس چرا ساکتی ؟؟ میگه : کم آوردم من : میگم دو ماه نیست وبلاگ زدی ! بعد اومدی حالگیری ؟ میگه : میتونیم ! میکنیم ! من : خیلی پر روئی ! تو این جمع و این وبلاگ به...
-
۶۰
یکشنبه 19 خرداد 1387 08:34
رنگ زرد نوشته های بنده است رنگ مشکی نوشته های دختری به نام آسمان است سلام سلام بسیار گستاخی هستی البته منظورتان باید گستاخ باشد ! البته که هستم و اونقدر شهامت و صداقت دارم که با افتخار بگم و خودت کاملا اینو باور داری نداشته باشم ؟ . امیدوارم با شهامت هم باشی اگر نبودم به این آشکاری نمی گفتم گستاخم و تحمل شنیدن...
-
۵۹
یکشنبه 12 خرداد 1387 15:19
همون : ببین کی کفتر بازه ؟ من : چطور ؟ همون : میخوام یه عکس براش بفرستم من : دیگه کسی کفتر باز نیست . الان همه دختر باز شدن همون : وای ! تو هم شیطونی ها ! من : نه بابا ما دنبال لبیم و نه لعب همون : یعنی چی! من : دختر بازی لعب هست ! ما گذشتیم و به لب رسیدیم ! همون : ای وای چقد بلائی ! من : بد هست من صداقت دارم و رک...
-
۵۸
چهارشنبه 8 خرداد 1387 13:36
من: من برم نهار دوست : نه برین . راستی با نون بخور سیر شی من : برینم ؟ بعد با نون بخورم که سیر بشم !!!! این چه طرز حرف زدن هست دوست : ای وای ! نه به خدا . منظورم این بود که تشریف ببرید ! نهار رو هم با نان بخورید که زود گشنه نشید و ضعف کنید
-
۵۷
یکشنبه 5 خرداد 1387 14:25
من : در یه آزمون همه دوستانم را آزمودم غریبه : جدی ؟ من : بله غریبه : چطوری؟؟ من: هیچی خیلی فوری درخواست پول کردم از همه اونها غریبه : خوب که چی !!! من: جواب این درخواست من آزمودن اونها بود غریبه : حالا نتیجه ! من: نتیجه رو نمیگم ! رسوائی میاره ! غریبه : چرا مگه مریضی !!! من : نه اتفاقا نتیجه این رفتار تاثییر در رفتار...
-
۵۶
شنبه 4 خرداد 1387 15:03
من : آدم چقدر میتونه کثیف باشه ؟ کثافت : خیلی آقا خیلی ! من : منم همین رو میگم ! کثافت : کی حالا اینقد کثافت بوده ؟ من : بگم بهت باورت نمیشه ! شاخ درمیاری ! کثافت : جدی !!! من : بله کثافت : عجب دنیای کثیفی هست ! من : خیلی بیشتر از چیزی که فکرش رو کنی !
-
۵۵
چهارشنبه 1 خرداد 1387 09:52
شوهر خواهر : آقا برای خرید خونه کمی پول کم دارم من : ۵ میلیون من بهت قرض میدم اما اردیبهشت ۸۷ میگیرم شوهر خواهر : چشم . . . من: آقا الوعده وفا شوهر خواهر : نمیدم ! تخمم نمیتونی بخوری ! کاملا واقعی !!! ( البته گرفتم ازش )